امشب دلم را می تکانم پیش پایت
چیزی ندارم من بجز این دل برایت
امشب گلوی زخمی ام را می سرایم
یعنی تمام غربتم را در هوایت
می خواهم امشب سالها خاموشی ام را
آرام بردارم بریزم در صدایت
ای با دل من آشناتر از من ای خوب
دیری است تنها مانده اینجا آشنایت
دیری است بی تو کلبه ام تاریک مانده است
بگشای بر من روزنی از چشم هایت
چشم انتظار چشم زیبای تو تا چند
تا چند محروم از نگاه دلربایت
بر من اگر یک لحظه می تابید چشمت
در زیر شمشیر تو می گشتم فدایت
وقتی نگاه شرقی ات می بارد از مـــهر
من کیستم؟ خورشید می افتاد به پایت
****یا صاحب الزمان ادرکنی****
فرم در حال بارگذاری ...
زیبا بود